نوشته شده توسط : sadis

به گزارش ایرنا ، كلونی روز جمعه به همراه گروهی از فعالان حقوق بشر در اعتراض به بحران انسانی در مناطق مرزی سودان جنوبی در برابر سفارت سودان تجمع كرد.

وی به دلیل ورود به محوطه سفارت سودان بازداشت شد.

نیك كلونی پدر جورج كلونی كه روزنامه نگار است، جیم موران و جیم مك گاورن از نمایندگان كنگره آمریكا و مارتین لوتركینگ، پسر رهبر فقید جنبش مدنی ایالات متحده از دیگر بازداشت شدگان بودند.

كلونی از فعالان مدافع حقوق بشر در سودان است و بارها از این كشور دیدن كرده است. او یك روز پیش از بازداشت به كاخ سفید رفته بود تا با باراك اوباما درباره وضع سودان گفت و گو كند.

وی پس از آزادی از زندان گفت نگران وضع مردمان مناطق مرزی سودان جنوبی با همسایه شمالی آن است.

جورج كلونی با هشدار درباره احتمال بروز فاجعه انسانی گفت: حوشبینانه ترین برآوردها این است كه ده ها هزار نفر در اثر گرسنگی جان خواهند سپرد. این یك قحطی نیست، این یك تراژدی خلق شده به وسیله دولت خارطوم است تا این افراد را وادار به مهاجرت كند.

وی می گوید دولت سودان به خاطر سابقه طولانی تنش با اهالی این منطقه دور افتاده، تعمدا ً از تامین مایحتاج غذای این منطقه خوداری می كند.

سودان جنوبی در سال 2011 از سودان جدا شد و روابط دو همسایه در ماه های اخیر تیره شده است.

این كشور تازه استقلال یافته به رغم برخورداری از منابع غنی نفت خام، از فقیرترین مناطق جهان است.

اختلاف بر سر منابع نفتی و ترسیم خطوط مرزی باعث تنش میان سودان جنوبی و همسایه شمالی آن شده است.

این اختلاف ها باعث بروز بحران انسانی در مرز میان دو سودان شده است و كلونی برای آگاهی افكار عمومی و افزایش فشار بر دولت خارطوم تلاش می كند.

این هنرپیشه سرشناس هالیوود پیش از بازداشت درسخنانی خواهان صدور مجوز ارسال كمك های بشردوستانه به منطقه آسیب دیده و توقف خشونت سازمان یافته ارتش سودان علیه غیرنظامیان شد.

جورج كلونی حدود یك هفته است كه به اتفاق گروهی از چهره های سیاسی عازم واشنگتن شده است تا افكار عمومی را از بروز فاجعه انسانی در ارتفاعات نوبا اگاه كند.

وی اخیرا به طور مخفیانه به این ارتفاعات كه در نوار مرزی سودان و كشور تازه استلال یافته جنوب سودان واقع شده ، سفر كرده است و مشاهدات خود از این سفر را در یك فیلم مستند به تصویر كشیده است.

او با شركت در جلسه كمیته روابط خارجی مجلس سنا كه برای بررسی اوضاع سودان تشكیل شده بود، این فیلم را به نمایش گذاشت.

جورج كلونی در این جلسه به اعضای سنا گفت: رخدادهای منطقه مرزی سودان به فاجعه دارفور شباهت زیادی دارد.



:: برچسب‌ها: فیلم , دوچرخه , ژاپن ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis

به گزارش خبرنگار ایرنا، رییس اداره هواشناسی قصرشیرین گفت: آلودگی موجود در هوا برغم بارش پراكنده باران طی چند روز اخیر همچنان ادامه دارد و هم اكنون دید افقی این شهرستان شش هزار متر است كه با دید افقی یك هوای سالم كه 10 هزار متر می باشد، چهار هزار متر فاصله دارد.

'حیدر چوپانی' روز شنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا افزود: هم اكنون دمای هوا هفت درجه سلسیوس بالای صفر و رطوبت موجود در هوای منطقه نیز 90 درصد می باشد.

وی با بیان اینكه ماندگاری این پدیده برای شهرستان قصرشیرین تا اواخر وقت فردا یكشنبه است، اظهار داشت: این گرد و غبار نتیجه طوفان های شن در بیابان های شمال كشور عراق است كه بعد از چند روز از مرزهای غربی وارد كشور ایران می شوند.

شبكه بهداشت و درمان قصرشیرین نیز همچون روزهای گذشته به افراد مسن، كودكان و بیماران قلبی و آسمی این شهرستان هشدار داد كه از ورود به فضای باز و آزاد خود داری كنند.ك/3

1234/9102/567/ 1645



:: برچسب‌ها: تایوان , زرد , سیاه ,
:: بازدید از این مطلب : 500
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis

'عبد الله معتمدی' روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی ایرنا افزود: پذیرفته شدگان دوره های فراگیر پیام نور در مقاطع كاردانی به كارشناسی، كارشناسی و كارشناسی ارشد تا ساعت 24 روز دوشنبه، 29 اسفند فرصت دارند تا با مراجعه به پایگاه جامع خدمات آموزشی دانشگاه پیام نور (گلستان) به نشانی http://reg.pnu.ac.ir نسبت به ثبت نام خود اقدام كنند.

وی یادآور شد: ثبت نام از پذیرفته شدگان دوره های فراگیر منحصرا در كدقبولی اعلام شده در نیمسال دوم سال تحصیلی 91-90 صورت می پذیرد.

معتمدی از پذیرفته شدگان دوره های فراگیر خواست تا اصل مدارك لازم را با حجم هر تصویر حداكثر 250 كیلوبایت و ترجیحا فرمت jpg یا jpeg اسكن كرده و با مراجعه به پایگاه اینترنتی گلستان نسبت به ثبت نام غیرحضوری با شناسه كاربری و گذرواژه ارایه شده اقدام كنند.

معاون آموزش دانشگاه پیام نور در مورد زمان شروع كلاس های درس پذیرفته شدگان جدید فراگیر گفت: كلاس های درس فراگیر از هفته گذشته تشكیل شده است و شروع كلاس های درس دانشجویانی كه با تاخیر ثبت نام كنند بعد از تعطیلات نوروز خواهد بود.

وی شمار پذیرفته شدگان در آزمون كارشناسی فراگیر پیام نور را حدود 67 هزار نفر اعلام كرد و گفت: در آزمون های فراگیر امسال تعداد 10 هزار و 500 نفر نیز در مقطع كارشناسی ارشد و سه هزار و 800 نفر در مقطع كاردانی به كارشناسی پذیرفته شدند.

آزمون دوره فراگیر كارشناسی دانشگاه پیام نور با حضور 103 هزار و 224 داوطلب شامل 52 هزار و 182 نفر زن و 51 هزار و 42 نفر مرد در نوبت صبح روز جمعه 30 بهمن ماه 90 در 42 شهرستان مختلف كشور برگزار شد.

تعداد چهار هزار و 644 داوطلب شامل دو هزار و 791 نفر زن و یكهزار و 903 نفر مرد در آزمون كاردانی به كارشناسی و تعداد 86 هزار و 472 داوطلب شامل 38 هزار و 572 نفر زن و 47 هزار و 893 نفر مرد در آزمون كارشناسی ارشد فراگیر پیام نور در بعد از ظهر جمعه 30 بهمن ماه شركت كردند.

فراهنگ ** 1055



:: برچسب‌ها: دره عمیق و باریک ,
:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis

به گزارش ایرنا ، 'غضنفر ركن آبادی' سفیر جمهوری اسلامی ایران در بیروت طی گفت و گوی با شبكه خبری 'الجدید' لبنان با تاكید بر اینكه فشارهای غرب به ایران بهای اتخاذ مواضع اصولی مخصوصا در زمینه مقابله با رژیم صهیونیستی است، ادامه داد: كشورهای غربی خیلی سعی داشتند كه با دادن امتیازهایی، ایران را از پشتیبانی مساله فلسطین باز دارند.

وی با اشاره به تهدیدات اخیر نخست وزیر رژیم صهیونیستی علیه ایران گفت: موشك های هدف گیری شده ما به منظور پاسخ به هر گونه تجاوزی آماده بوده و در صورت هرگونه حمله ای ، منافع صهیونیست ها را در تمامی منطقه و جهان هدف قرار خواهیم داد.

سفیر ایران گفت: تهدیدهای رژیم صهیونیستی بر ضد جمهوری اسلامی ایران غیر واقعی بوده اما با وجود این ایران همواره آماده پاسخ گفتن به هر نوع هجوم نظامی است.

ركن آبادی با اشاره به اینكه ایران در این خصوص با هیچ كس شوخی ندارد ، ادامه داد: رژیم صهیونیستی با وجود رزمایش ها و تمرینات پیاپی از زمان اتمام جنگ 33 روزه سال 2006، می داند كه قدرت آغاز جنگی جدید را ندارد.

وی با اشاره به نتایج تحقیقات مراكز پژوهشی رژیم صهیونیستی كه گفته اند كه این رژیم توانایی هیچگونه هجوم و حتی دفاع در برابر هر نوع حمله ای را نیز ندارد، ادامه داد: این سخنان در حالی مطرح می شود كه طی شش سال گذشته، ارتش این رژیم رزمایش های زیادی انجام داده است.

سفیر ایران در لبنان با تكذیب این سخن كه گفته می شود سیر روند برنامه هسته ای ایران كند شده است، ادامه داد: ایران طی رایزنی های خود با كشورهای 1+5 موفقیت های مختلفی در عرصه سیاسی و فنی به دست آورده است.

این مقام دیپلماتیك كشورمان اتهامات آمریكا را در خصوص انحراف پرونده هسته ای ایران از مسیر صلح آمیز بودن، به شدت رد كرد و افزود: كسانی كه این اتهامات را مطرح می كنند لازم است كه دلایل و مدارك خود را در این خصوص ارایه كنند و ما مجددا بر موضع دینی و شرعی خود كه رهبر معظم انقلاب در خصوص حرام بودن ساخت و استفاده از بمب هسته ای اعلام داشته اند، تاكید می كنیم.

وی با تاكید بر اینكه این مساله خط قرمز ما است و هیچ كس نمی تواند از آن عبور كند، تصریح كرد: برنامه هسته ای ایران از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و با حمایت غرب آغاز شده و با پیروزی انقلاب و بسته شدن سفارت رژیم صهیونیستی در تهران ، بحث توقف این پروژه از سوی غرب مطرح شده است.

وی با تاكید بر بی تاثیر بودن تحریم ها خاطر نشان كرد: ایران تدبیرهای لازم و پیشگیرانه را در خصوص این تحریم ها اتخاذ كرده و به مواضع و اصول خود تا پایان، ملتزم و متعهد باقی خواهد ماند.

سفیر كشورمان در لبنان با تاكید بر اینكه ایران خواستار حفظ امنیت در سراسر منطقه و همچنین تمامی جهان است، ادامه داد: ایران نمی خواهد كه شروع كننده هیچ گونه تنشی در منطقه باشد اما در موضع دفاع از خود اگر هرگونه اشتباهی در قبالش انجام پذیرد، پاسخی سخت و دردناك خواهد داد و ما نسبت به سخنی كه می گوییم آگاه بوده و قدرت به اجرا در آوردن آن را داریم.

وی در خصوص مساله سوریه بر موضع اصولی ایران در ایستادن در كنار اكثریت مردم این كشور تاكید كرد و افزود: اكثریت مردم سوریه خواستار اجرای اصلاحات در چارچوب نظام فعلی هستند و ما نیز بر ضرورت اصلاحات و متوقف شدن خشونت و همچنین دخالت نداشتن بیگانگان تاكید داریم.

ركن آبادی با تاكید بر اینكه موضوع سوریه با گفت وگوهای داخلی بین ملت و نظام حل و فصل می شود، ادامه داد: پشتیبانی ایران از سوریه به جنبه های سیاسی و اقتصادی خلاصه می شود و ایران به هیچ وجه در این كشور دخالت نظامی ندارد.

وی تصریح كرد ، هر كس در امور داخلی سوریه دخالت كند در حقیقت به آمریكا و رژیم صهیونیستی خدمت كرده است.

سفیر ایران در لبنان با اشاره به اینكه روسیه، چین، ایران و برخی دیگر از كشورها به عنوان بخشی از جامعه جهانی مخالف سقوط نظام سوریه هستند، ادامه داد: به اعتقاد ایران سقوط نظام سوریه محال و غیر ممكن است.

وی با اشاره به سیاست یك بام و دو هوای آمریكا و دیگر كشورهای غربی در برخورد با ملت های مختلف ،خاطر نشان كرد: آنها به بهانه پشتیبانی از مردم در برابر نظام 'معمر قذافی' دیكتاتور معدوم لیبی، نیروهای نظامی خود را وارد این كشور كردند و از سوی دیگر در بحرین، نیروهایشان را برای پشتیبانی از نظام بر ضد مردم به این كشور اعزام كردند.

ركن آبادی اظهار داشت: آنها دموكراسی را تنها وقتی كه در چارچوب مصالح و منافعشان باشد خوب می دانند و اگر غیر از آن باشد، این دموكراسی معنای بدی پیدا می كند.

مدیركل سابق خاورمیانه وزارت خارجه گفت : ایران آمادگی دارد كه از ارتش لبنان پشتیبانی كند و هر آنچه را كه احتیاج دارد، در اختیارش بگذارد.

ركن آبادی همچنین از پیشنهادهای مكرر ایران در خصوص كمك به لبنان در خصوص حل و فصل بحران برق در این كشور سخن گفت و افزود: از زمان دولت 'سعد حریری' نخست وزیر سابق و رییس جریان 'المستقبل' لبنان یادداشت همكاری میان دو كشور به امضاء رسیده و دولت فعلی دو روز پیش در خصوص آن تصمیم گیری كرد.



:: برچسب‌ها: فرانسه ,
:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis

به گزارش خبرنگار اجتماعی ایرنا، در این جلسه دادگاه كه به ریاست 'ناصر سراج' برگزار می شود، 18 متهم حضور دارند كه دو متهم زن و بقیه مرد هستند.

در این جلسه دادگاه، علاوه بر متهمان، وكلای آنان و نیز خبرنگاران رسانه های داخلی حضور دارند.

دومین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده فساد بزرگ مالی نیز هفته گذشته - 21 اسفند ماه جاری - با حضور دادستان عمومی و انقلاب تهران در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی سراج برگزار شد.

در دومین جلسه محاكمه متهمان پرونده فساد بزرگ مالی، علاوه بر 32 متهم این پرونده و وكلای آنان، نمایندگان رسانه های خبری نیز حضور داشتند.

نخستین جلسه رسیدگی به اتهامات متهمان این پرونده نیز 29 بهمن ماه امسال برگزار شد.

اجتمام** 9140**1572



:: برچسب‌ها: شیکاگو ,
:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis

به گزارش خبرنگار اجتماعی ایرنا، قاضی رسیدگی كننده به پرونده فساد بزرگ مالی صبح امروز-شنبه- در ابتدای سومین جلسه محاكمه متهمان این كه در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی آغاز شد، درباره برخی مسایل مطرح شده در جامعه افزود: متهم اصلی پرونده فساد بزرگ بانكی عنوان كرده است كه جعبه سیاه این پرونده فراری است در حالی كه در پروازهای هوایی، كار اصلی را جعبه سی.وی.آر كه نیم ساعت آخر پرواز را ثبت می كند، انجام می دهد.

وی ادامه داد: اگر بتوان اطلاعات موجود در سی.وی.آر را خواند، آنگاه می توان به اطلاعات موجود در جعبه سیاه نیز دست یافت و ما نیز این كار را انجام خواهیم داد.

قاضی پرونده فساد بزرگ مالی تاكید كرد: افرادی كه در این رابطه فراری هستند به پای میز محاكمه كشانده خواهند شد و در همین رابطه از طریق مراجع رسمی و بین المللی مانند پلیس بین الملل ( اینترپل) اقدام شده است.

قاضی سراج با بیان اینكه گفته می شود در این پرونده جای متهم اصلی و فرعی خالی است، ‌گفت: دادگاه فقط در محدوده كیفر خواست حد رسیدگی دارد و این پرونده 32 متهم دارد كه دادگاه در این محدوده به اتهامات متهمان رسیدگی خواهد كرد.

بنا به اظهارات دادستان عمومی و انقلاب تهران، این پرونده بیش از 100 متهم دارد كه به محض تفهیم اتهام و صدور كیفرخواست به طور قطع به اتهامات آنها نیز رسیدگی خواهد شد.

قاضی رسیدگی كننده به پرونده فساد بزرگ مالی افزود: احتمالا برخی از افراد، متهمان را وادار می كنند كه اعتراف نكنند اما از ابتدا تا پایان، معامله اسناد است.

سراج گفت: در این پرونده اسناد هستند كه حرف آخر را می زنند و اعترافات متهمین فقط موضوع را روشن می كند و آنگونه كه فكر می شود اعترافات اثر آن چندانی ندارد.

به گزارش خبرنگار ایرنا، اكنون وكیل مدافع آقای س.ك ‌رییس شعبه بانك صادرات اهواز در حال قرائت لایحه دفاعیه موكل خود است.

اجتمام**9134 ** 9140**1572



:: برچسب‌ها: ساحل , ابرها ,
:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis
تخت جمشید

کسروی در واقع تنها روشنفکر ایرانی بود که کوشید با مشکل یکپارچگی ملی در ایران دست و پنجه نرم کند

"مدرنیزاسیون سیاسی" اصطلاح اسفنج‌گونه‌ای شده است. در نظر عده‌ای این اصطلاحی است که فرآیند برساختن نهادهای تمرکزگرا مانند دیوان‌سالاری دولتی، ارتش دائمی، و احزاب سیاسی منضبط را به خود جذب می‌کند. به نظر عده‌ای دیگر این اصطلاح ربط تنگاتنگی با فروریختن اقتصادهای زراعتی جدا از هم و برآمدن اقتصادهای صنعتی وابسته به هم دارد. و برای کسانی دیگر، مدرنیزاسیون سیاسی مترادف با تبدیل فرهنگ‌های سنتی - که در آن رعایا اساساً به گروه‌های محلی وفادارند، و خود را مشخصاً جدا از اقتدار مرکزی می‌بینند- به فرهنگ‌هایی مدرن است، که در آن شهروندان به دولت التزام دارند، و این ‌را حق طبیعی یا وظیفه مدنی خود می‌دانند تا در امور عمومی مشارکت ورزند، و احساس می‌کنند نظام سیاسی آن‌ها- دموکراتیک باشد یا مطلقه- می‌بایست ریشه‌هایی عمیق در نظام اجتماعی داشته باشد.

اما "مدرنیزاسیون سیاسی" به هر معنای خاصی که به کار رود، همواره با روند عمومی یکپارچگی ملی هم‌بسته است: ادغام کارگزاری‌های سنتی پراکنده در دیوان‌سالاری‌های دولت مرکزی مدرن؛ ادغام اقتصادهای زراعتی - که در آن ارتباط مستقیم اندکی میان واحدهای محلی وجود دارد- در اقتصادهای صنعتی، که در آن، واحدهای صنعتی در نظام اجتماعی متحد و متصلی به هم درمی‌آمیزند؛ اتحاد حاکمان و شهروندان از طریق نهادهایی که از مرکز تا مناطق و لایه‌های پیرامونی بسط یافته است؛ ادغام پیوندهای بیرونی- مانند پیوندهای طایفه‌ای، قبیله‌ای، فرقه‌ای و محلی- در پیوند دامن‌گستر ملی؛ ادغام امپراطوری‌های چندفرهنگی، چندقبیله‌ای و چندزبانه در دولت-ملت‌های جدید. این ادغام، اگر نه همیشه دست‌کم اغلب، ادغام در یک ایدئولوژی‌ سیاسی، یک فرهنگ، یک زبان و یک هویت ملی بود.

گرچه از همان اوایل قرن نوزده میلادی دو مغز متفکر متفاوت، مارکس و دورکهایم هر دو در باب تبدیل واحدهای زراعتی مجزا از یکدیگر به جوامع صنعتی وابسته به هم قلم زده بودند، تنها همین اواخر بود که جامعه‌شناسان به مشکل وحدت سیاسی به نحو متمرکز توجه کردند. احیای علاقه به این موضوع در مقاله‌ی اغلب ارجاع داده شده‌ کلیفورد گیرتز "انقلاب یکپارچه: احساسات ازلی و سیاست‌های مدنی در دولت‌های جدید" بازتاب یافت.

در این مقاله، که نخستین بار ۴۹ سال قبل در مجموعه مقالاتی با عنوان جوامع کهن و ملت‌های جدید: طلب تجدد در آسیا و افریقا انتشار یافت، گیرتز نشان داد که کشورهای تازه استقلال یافته چگونه با مشکل دردناکی مواجه اند: سازگار ساختن تعلقات سنتی- مثل پیوندهای قبیله‌ای، منطقه‌ای، دینی، زبانی و نژادی- با دولت-ملت‌های جدید که مستلزم التزام سیاسی همه شهروندان است. او نتیجه گرفت این مشکل یکی از "انقلاب‌های" عمده‌ای است که دولت‌های در حال ظهور آسیا و افریقا با آن مواجه اند.

لئونارد بایندر مفهوم وحدت سیاسی را به سبک تا حدودی متفاوتی در مقاله‌‌اش "مصر: انقلاب یکپارچه" و "یکپارچگی ملی و توسعه‌ سیاسی" به کار برده است. در حالی که در نظر گیرتز یکپارچگی ملی به معنای گردهم‌آمدن گروه‌های اجتماعی در قالب ملت‌ها است، به نظر بایندر این اصطلاح به معنای انسداد شکاف عمیق میان طبقه‌ حاکم و توده‌ها از طریق برساختن ارزش‌های ملی و نهادهای حکومتی جدید است.

کاربست اصطلاح "یکپارچگی ملی" توسط بایندر عمدتاً از مصرپژوهی او گرفته شده است، جایی که نخبگان سنتی هیچ نسبتی با توده‌ها ندارند. و نتایج گیرتز اغلب بر اساس تجارب او از دولت‌های تازه استقلال یافته افریقایی، که متعاقب استعمار غربی تشکیل شده‌اند، صورت بندی شده است. با این حال، نظرات کلی آن‌ها قابل انطباق بر ایران است، البته با وجود این ملاحظه آشکار که ایران "دولتی جدید" نیست تاریخ آن به دو هزار و پانصد سال پیش باز می‌گردد، و تشیع پیوند مشترک میان مردم و حاکمان آن از قرن ۱۶ میلادی بوده است. این نظرات بر ایران قابل انطباق است زیرا، با وجود تاریخ دراز مدت و دین وحدت‌بخش، این کشور در قرن نوزده میلادی در زمینه‌های بسیاری نمونه‌ جامعه‌ای غیر یکپارچه است: در سطح، به دربار حاکم تقسیم شده بود که ریشه‌ای نهادینه در میان مردم نداشت: و خود مردم نیز در عمق، به تکه-تکه‌هایی فرقه‌ای، زبانی و قبیله‌ای تقسیم شده بودند.

"ایران در قرن نوزده میلادی در زمینه‌های بسیاری نمونه‌ جامعه‌ای غیر یکپارچه است: در سطح، به دربار حاکم تقسیم شده بود که ریشه‌ای نهادینه در میان مردم نداشت: و خود مردم نیز در عمق، به تکه-تکه‌هایی فرقه‌ای، زبانی و قبیله‌ای تقسیم شده بودند."

جمعیت ایران- که در اواخر قرن نوزده، هشت میلیون نفر تخمین زده می‌شود- به اکثریت شیعه، اقلیت قابل توجهی از اهل سنت شامل قبایل کرد، عرب، بلوچ و ترکمن؛ و شمار اندک شهرنشینانی غیر مسلمان، مانند ارمنی، آشوری، یهودی، زرتشتی، بهایی و ازلی تقسیم شده بود. علاوه بر این، اکثریت شیعه خود به گروه‌های کوچک‌تری، خصوصا به دو دسته حیدری و نعمتی تقسیم می‌شدند، و به فرقه‌های: متشرع، شیخی و کریم‌خانی. ایران هم‌چنین از نظر زبانی چندپاره بود. جمعیت فلات مرکزی، که جمعیت‌شان به کمتر از نیمی از کشور می‌رسید، عمدتاً فارس بودند با ترکیبی از قشقایی، عرب و بختیاری. غرب و جنوب غربی ترکیبی از کرد، لر، بختیاری، عرب و غیره (به صورت ساکن، نیمه ساکن و غیر ساکن) بودند. جنوب شرقی اغلب بلوچ بودند. شمال غربی آذری بودند با ساکنان پراکنده کرد، شاهسون، ارمنی و آشوری. روستاییان استان‌های مشرف به دریای خزر لهجه‌ فارسی خود را داشتند: گیلکی، تالشی و مازندرانی. و جمعیت شمال غربی ترکیبی از فارس، کرد، شاهسون، افشار، ترکمن و تیمور بود.

بخش زیادی از تاریخ ایران، تاریخ کشمکش‌های میان گروه‌ها است: قبیله‌ای علیه قبیله‌ای، فرقه‌ای علیه فرقه‌ای، دسته‌ای علیه دسته‌ای. سلسله‌ها در صورتی می‌توانستند از این تنازعات- دست‌کم برای مدتی- جان سالم به در ببرند، که هم از این گروه‌گرایی استفاده کنند و هم از نظام اجتماعی فاصله بگیرند. شاهان رقابت‌های میان گروه‌ها را پذیرفته بودند، و همواره آن‌را -تا جایی که متوجه دیگر گروه‌ها و نه اقتدار مرکزی بود- ترغیب می‌کردند، شورش‌ها نه توسط ارتش دائمی تحت کنترل در می‌آمد و نه توسط دیوان‌سالاری گسترده- زیرا حاکمان هیچ کدام را نداشتند- بلکه توسط گروه‌های رقیبی کنترل می‌شد که مشتاق بودند فرمان ملوکانه را علیه دشمنان محلی خود به اجرا در آورند.

شاهان معمولا اقلیت‌های دینی و فرقه‌های بدعت‌گذار را تحمل می‌کردند، البته مادامی که مالیات بپردازند و حق الهی شاه را بپذیرند: هدف تسلیم ظاهری بود نه اقناع باطنی؛ هدف این بود که گریبان آن‌ها را در دست گرفت نه ذهن آن‌ها. حکومت‌های مرکزی بخش زیادی از امور اجرایی روزمره ولایات را به والیان محلی واگذار کرده بودند، البته مادامی که حاضر بودند اتباع خود را در ایام اضطراری بسیج کنند: نیت این بود که به حدی از امنیت و انسجام دست یابند، و نه وحدت کامل اجرایی. پادشاهان قاجار، که با هم‌قبیله‌ای‌های خود با لهجه‌ ترکی خاص خویش حرف می‌زدند و در دربار با مجریان سلطنتی فارسی حرف می‌زدند، تنوع زبانی را چونان واقعیت ماندگار و تغییرناپذیر زندگی که از سوی خداوند بر انسان بار شده است، می‌دیدند- البته اگر به این موضوع فکر کرده بودند.

تماس رو به فزونی با اروپا در ابتدای قرن بیستم ارتباط سنتی میان حکومت و جامعه را به هم ریخت. بنیان کهن مشروعیت -حق الهی شاهان- به تدریج جای خود را به مفاهیم نهادهای انتخابی، حکومت‌های نماینده‌ مردم، و حقوق مسلم انسان داد. سکولاریسم اندک-اندک تأثیر سیاسی تشیع را، که چون پل باریک اما مفیدی بر دره عمیق میان حاکم و محکوم بسته شده بود، دستخوش فرسودگی شد.

پرت افتادن سنتی نظام سیاسی از نظام اجتماعی، مقبول شهروندانی نبود که به حکومت نه به چشم درباری دوردست که درگیر اجتماع نمی‌شود، بلکه به عکس، به چشم جلودار مدرنیزاسیون اقتصادی و اجتماعی می‌نگریستند. و رویکرد کهن تحمل‌گرانه نسبت به ناهم‌گونی فرهنگی، به تدریج جایگزین کارزار نارواداری برای هم‌گونی ملی شد: صحرانشینی قبیله‌ای با اراذل و اوباش‌گری شهری هم‌بسته شد، خودمختاری منطقه‌ای با هرج و مرج اداری، تنوع گروهی با بی‌کفایتی سیاسی، و تنوع زبانی با ناکارایی شرقی.

روشنفکران ایرانی، عموماً، از مشکل تبدیل جامعه غیر یکپارچه‌شان به دولت-ملتی یک‌پارچه آگاه بودند. اما همه آن‌ها -به استثناء یک مورد مهم- نتوانستند تمامیت مشکل را مورد توجه قرار دهند. آن‌ها متمایل بودند یا این مشکل را بی‌تأمل هم‌چون مشکلی از مشکلات بسیاری که کشور با آن مواجه است، نادیده انگارند، و یا بر جنبه‌ای خاص از این مشکل تمرکز کنند و از جنبه‌های دیگر غافل باشند: بر نزاع طبقاتی متمرکز شوند اما از شکاف‌های متنوع گروهی که جامعه را تکه-تکه ساخته غافل شوند؛ از اقلیت‌های دینی رسمی بحث کنند، اما نسبت به بسیاری از فرقه‌ها و دسته‌ها در درون اکثریت شیعه بی‌توجه باشند. قبایل را تقبیح کنند اما نهادهای اجتماعی دیگری را که کشور را چند تکه ساخته‌اند در نظر نگیرند، از حذف اقلیت‌های زبانی محسوس، مثل آذری و عرب، حمایت کنند، اما از اقلیت‌های زبانی حاشیه‌ای کم‌تر مشهود، ولی در همان حد و اندازه‌ اقلیت‌های زبانی مشهود، مثل گیلکی و مازندرانی، غافل باشند؛ و اصلاحاتی را به منظور پر کردن شکاف فرهنگی میان نخبه‌ مدرن‌شده و توده‌های سنتی ارائه کند، اما همواره از شکاف‌های بسیاری که در میان گروه‌های مختلف توده مردم وجود دارد، چشم‌پوشی کنند.

"تماس رو به فزونی با اروپا در ابتدای قرن بیستم ارتباط سنتی میان حکومت و جامعه را به هم ریخت. بنیان کهن مشروعیت -حق الهی شاهان- به تدریج جای خود را به مفاهیم نهادهای انتخابی، حکومت‌های نماینده‌ مردم، و حقوق مسلم انسان داد. سکولاریسم اندک-اندک تأثیر سیاسی تشیع را، که چون پل باریک اما مفیدی بر دره عمیق میان حاکم و محکوم بسته شده بود، دستخوش فرسودگی شد."

آن استثنای مهم احمد کسروی، جنجال‌برانگیزترین روشنفکر مدرن ایرانی، بود. در نظر عده‌ای او "نظریه‌پرداز" مدرنیزاسیون بود. در نظر عده‌ای دیگر، او "بت‌شکن خطرناکی" بود که سرآخر به خاطر تلاش در جهت تخریب بنیان‌های اقتدار سنتی به نحو عادلانه کشته شد. در نظر بسیاری، او مورخ برجسته‌ جنبش اصلاحی بود. در نظر عده‌ اندکی، او تاریخ را مثل خورجینی استفاده می‌کرد تا با آن نظریه‌های خود را بفروشد، و هم‌چون اسلحه‌ای که با آن مخالفان‌اش را ترور شخصیت کند. در نظر عده‌ای او فلسفیدن حقیقی بود، "یک‌تنه ایران را وارد عصر خرد و روشن‌گری کرد." برای عده‌ای دیگر او ملایی بود در لباس مدرن که می‌کوشید "اعتقادات جزمی بسیار آشفته" خود را جایگزین خرافات کهن کند. او را جهان‌وطنی گشوده، "انسان‌گرایی" نگران مشکلات جهان، و دیگرباره، او را ملی‌گرایی خشک‌ذهن، بیگانه‌هراسی که سودای ستردن همه واژگان بیگانه از زبان پارسی را داشت، دانسته‌اند.

در حالی که عده‌ای او را "آرمان‌گرای بورژوای خرده‌پا"، ایدئولوگ طبقه ملاکان، و توجیه‌گر دیکتاتوری نظامی می‌دیدند، هم‌هنگام دیگرانی او را "مشروطه‌طلبی ستیزه‌گر"، دشمن سازش‌ناپذیر نخبگان سیاسی، افراطی شورشی‌ای که نوشته‌هایش زمینه‌ مهیایی را برای عبور روشنفکران از پیش‌زمینه‌ شیعی به سوی جنبش سوسیالیستی انقلابی فراهم کرد.

گرچه بسیاری از این توصیفات، بهره‌ای از حقیقت دارد، هیچ‌کدام سرشت کار کسروی را به دست نمی‌دهد، زیرا دغدغه اصلی او نه دین و نه بی‌دینی، نه دموکراسی و نه دیکتاتوری، نه حفظ و نه سرنگونی هیأت حاکمه، بلکه، از همه مهم‌تر برای وی، تبدیل جامعه‌ غیر یکپارچه سنتی ایران به -مطابق آرزوی وی- ایران مدرن یکپارچه بود. با وجود تمام کاستی‌ها و تناقض‌هایش، کسروی در واقع تنها روشنفکری بود که کوشید با مشکل یکپارچگی ملی در ایران دست و پنجه نرم کند.

زندگی کسروی: رو در رو با شکاف اجتماعی

زندگی‌نامه‌ مختصر خودنوشت کسروی، زندگانی من، سلسله مواجهه‌های دردناکی با تفرقه‌هایی است که ایران را متلاشی کرده بود. او به سال ۱۲۶۹ خورشیدی در خانواده‌ای آذری زبان از طبقه متوسط در هکماوار، منطقه کشاورزی فقیری در حومه تبریز، به دنیا آمد. مادر او فردی بی‌سواد و بی‌اعتنا به دنیای بیرون از خانه بود و تباری دهقانی داشت.

پدربزرگ پدری کسروی بانی ساخت مسجد محل شده بود و خانواده‌ کسروی مسؤولیت امور مذهبی جماعت متشرع راست‌کیش در هکماوار را به عهده داشتند. با این حال، پدر کسروی، میر قاسم، تا حدودی چهره‌ای جنجالی بود. او نمی‌توانست سبک زندگی روحانیان را که طفیلی خیرات مردم روزگار می‌گذراندند، محکوم نکند. او مصرانه کوشید مردم را از رفتن به حج و روضه‌خوانی در منازل‌شان باز دارد، با این استدلال که: "تا در میان خویشان و همسایگان کس نیازمندی هست، به زیارت نباید رفت." او با هرگونه آیین و مراسم و "تحریف تاریخ" که دشمنی‌های کهنه میان شیعه و سنی را زنده کند، مخالف بود. و مهم‌ترین کار محلی وی، تلاش برای آشتی میان متشرعه، شیخیه و کریمخانی‌ها در تبریز بود: "این کشاکش از زمان فتحعلی شاه برخاسته و در تبریز کار به خونریزی انجامیده و این زمان هر گروهی جدا از گروه دیگر زیستندی و ملا و مسجد و کتاب‌هایشان جدا می‌بود. شیخی با متشرع یا کریمخانی آمد و رفت نکردی. دختر به آنان ندادی تا توانستی کینه و دشمنی نشان دادی. پدرم در این باره هم رفتار دیگری می‌داشت. زیرا با آن‌که از گروه متشرعان بلکه پیشوای آنان می‌بود، با شیخیان و کریمخانیان مهربانی کردی … چند بار این را از پدرم شنیده بودم: این اختلاف را به میان ما دیگران انداخته اند."

این آرای دگراندیشانه عواقب سویی برای خانواده کسروی داشت. خویشان مادری کسروی پس از مرگ پدر از آن‌ها دوری گزیدند: "این‌ها کسانی می‌بودند که هر دو سال و سه سال یکبار به کربلا رفتندی و روضه‌خوانی‌ها کردندی". از نظر سیاسی برای پدرش عواقب بدتری به دنبال داشت، متشرعان محلی شروع به آزار و اذیت خانواده کسروی کردند زیرا پدر خانواده با شیخیان رفت و آمد داشت:

"پدرم ناچار شد در یک کشاکش شیخی و متشرع پا به میان گذارد که می‌توانم گفت که همیشه افسوس آن پیشامد را خوردی. یوسف خواهرزاده جوان و لوتیگر حاج محمود، سردسته شیخیان، در سر راه هکماوار که به بازار می‌روند، جلوی زنی را گرفته بود، متشرعان این را بهانه گرفته به دسته‌بندی پرداخته و شامگاهان که پدرم همراه حاجی میر محسن آقا از بازار باز می‌گشت، جلوی او را گرفته به دادخواهی پرداختند، و فردا به خانه ما ریخته با زور پدرم را جلو انداخته با خود به عالی‌قاپو بردند که از ولیعهد (میرزا محمدعلی) داد خواهند. از آن سو شیخیان دسته به دسته به خانه ثقة الاسلام رفتند و چون ثقة الاسلام پا به میان گذاشت، از این‌سو نیز حاجی میرزا حسن مجتهد به همچشمی او، هواداری از متشرعان کرد. این داستان به درازی افتاد و از تهران تلگراف‌ها رسید و سرانجام دو سه ماه کشاکش، یوسف را که در زندان می‌بود به اردبیل فرستاده در "نارین قلعه" که جایگاه گنهکاران سخت می‌بود، بند کردند. این پیشامد تخم دشمنی را میانه خاندان ما با حاجی محمود و یوسف کاشت."

"این آرای دگراندیشانه عواقب سویی برای خانواده کسروی داشت. خویشان مادری کسروی پس از مرگ پدر از آن‌ها دوری گزیدند: "این‌ها کسانی می‌بودند که هر دو سال و سه سال یکبار به کربلا رفتندی و روضه‌خوانی‌ها کردندی". از نظر سیاسی برای پدرش عواقب بدتری به دنبال داشت، متشرعان محلی شروع به آزار و اذیت خانواده کسروی کردند زیرا پدر خانواده با شیخیان رفت و آمد داشت."

گرچه پدر کسروی رویکرد اجتماعی عرف‌گریزی داشت، در تربیت فرزندش مقید به عرف بود. پدر، فرزندش را به خاطر برادر بزرگترش، میراحمد، که در راه بازگشت از نجف جهت انجام وظایف روحانیت در جماعت متشرعه در گذشته بود، احمد نامید. وی را از بازی با همسایگان همسالش باز می‌داشت. او را تربیت کرد تا خلأ فوت عمویش را پر کند، حتی او را مجبور کرد که آداب "دردناک" سرتراشیدن را پیش از آغاز درس مکتب انجام دهد. و آخرین کلام او در بستر مرگ این بود: "پسر من میر احمد درس بخواند، باید همیشه یک عالمی در خانواده ما باشد. ولی نان ملایی نخورد. نان ملایی شرک است."

کسروی هنگام فوت پدر فقط درس مکتب‌خانه را تمام کرده بود، اما شرایط او را مجبور کرد که وصیت آخر پدرش را ندیده بینگارد. بازار قالی در اروپا افول کرده و تجارت فرش خانواده کسروی را در تبریز خراب نموده بود. مدرسه‌ای در آن حول و حوش نبود. او بیشتر و بیشتر به این نکته پی برد که تحصیل در جامعه سنتی راهی است ح9� آخوند شدن، و این سرنوشتی نبود که او به دنبال آن باشد. در نتیجه، درس را رها کرد و در بازار تبریز به کار پرداخت و به مدیریت تجارت فرش یاری رساند. به مدت سه سال او با موفقیت، مادر و برادران جوان‌اش را تأمین کرد، تا این‌که دوستان قدیمی پدرش، با اصرار زیاد و کمک مالی سخاوت‌مندانه، او را ترغیب کردند در مدرسه‌ای که جدیداً در تبریز گشوده شده بود، ثبت نام کند.

انقلاب مشروطه ۱۹۰۵ در حالتی اتفاق افتاد که کسروی در مدرسه مشغول تحصیل بود. او در زندگی‌نامه خود نوشته است که بلافاصله دلبسته دغدغه‌های مصلحان برای "پیشرفت توده و آینده روشن کشور" گردید. با این حال اذعان می‌کند که دلبستگی خود را به مشروطه پنهان ساخت، زیرا خانواده مادری وی و نیز جماعت متشرع در هکماوار محافظه‌کاران راسخی بودند. او در را به روی خود با انبوهی کتاب می‌بست و گهگاه دل به دریا می‌زد و به محیط اجتماعی خود، که جنگ و جدال خونین آن‌را پاره-پاره کرده بود، سرک می‌کشید. در تبریز او می‌دید که سلطنت‌طلبی در طبقات فرودست متشرعه‌نشین مناطق دوچی و سرخاب رسوخ کرده، مشروطه‌گران در طبقات میانی‌تر جامعه مانند مناطق شیخی و ارمنی‌نشین نوبر، خیابان و امیرخیزی سنگر گرفته بودند. و از دوستانش شنیده بود که چگونه شهرهای دیگر ایران، با فرقه‌های مشابهی مثل شیخی- متشرعه یا دو دسته قدیمی حیدری و نعمتی، شقه-شقه شده‌اند: "از چیزها افسوس‌آور در تاریخ ایران، داستان دوتیرگی حیدری و نعمتی است. ما نمی‌دانیم این از کی پدید آمده و چگونه پدید آمده، حیدر که بوده و نعمت که بوده، این می‌دانیم که زمان درازی شهرهای ایران دچار چنین دوتیرگی بوده اند. بدین سان که در هر شهری مردم به دو دسته بوده‌اند."

جنگ و نزاع داخلی، زمانی که کسروی از مدرسه فارغ التحصیل شده بود، پایان یافته بود. او نخست تلاش کرد که به تجارت در بازار بپردازد اما خانواده دوباره او را به سمت پرداختن به امور دینی سوق دادند، با این استدلال که هکماوار نیاز به ملای باکفایتی دارد و آن‌ها او را این همه سال تعلیم نداده‌اند که تاجری شود و بس: "اگر می‌خواستی تاجر شوی، چرا رنج درس خواندن کشیدی؟" این باید آخرین باری باشد که فشار اجتماعی تصمیم نهایی او را تحت تأثیر قرار داده است.

در مراسم عقد، او حضار را با جاری کردن خطبه عقد نه به زبان عربی شگفت‌زده می‌کرد، کاری که تعداد بسیاری کمی از تحصیل‌کردگان آذری می‌توانستند درکش کنند. او زمان زیادی را صرف مطالعه‌ کتاب‌های آذری و عربی در ستاره‌شناسی اروپایی می‌کرد، زیرا غرب بر خلاف شرق می‌توانست حرکت دقیق ستارگان را محاسبه کند. او بعدها در زندگی‌نامه خود خاطر نشان می‌کند که: "این ستاره و داستانش بود که مرا به دانش‌های اروپایی راه نمود."

کسروی برادران کوچک‌ترش را به مدرسه جدید فرستاده بود تا درس جدید بخوانند. او هم‌ولایتی‌های خود را با به جا نیاوردن آداب مرسوم آخوندی مثل نپوشیدن عبای بلند، به سر نگذاشتن عمامه بزرگ، به پا نکردن کفش سبز و شلوار سفید، و نگذاشتن ریش بلند، خشمگین ساخت. در عوض او کفش ساده می‌پوشید، عمامه‌ای کوچک بر سر می‌گذاشت، جوراب ماشین‌باف می‌پوشید، و شاید از همه غیرمعمول‌تر، به سبب ضعف بینایی، عینک به چشم می‌زد. و از نظر سیاسی خطرناک‌تر، او آشکارا علمای محافظه‌کار متشرعه را به باد انتقاد گرفت زیرا آن‌ها از اشغال ایران توسط روس‌ها در ۱۹۱۱ کمال استفاده را بردند تا حساب‌های قدیمی خویش با مخالفان شیخی لیبرال خود را صاف کنند.

در سال‌های بعد او به توصیف این پرداخت که چگونه خود را ملزم ساخته است تا اعدام وحشیانه این شهیدان آزادی‌خواه را نظاره کند، به طوری که "توحش" این آخوندهای متعصب از ذهن او نمی‌رود. این عادات بدعت‌آمیز و این رویکرد صحیح، پیامدهای آشکاری داشت. مردم محلی هکماوار به چشم "فرنگی‌مآب"، "حامی بابی‌ها" به او نگریستند، و شاید حتی "کافر پنهانی" به او می‌نگریستند. و دشمنی رو به فزون مردم در نهایت او را قانع ساخت که وعظ و منبر در مسجد را رها کند و به جای آن معلم عربی مدرسه مسیونری امریکایی‌ها در تبریز شود. در عوضِ تدریس عربی، او درس انگلیسی فرامی‌گرفت به نحوی که بتواند علاقه‌ خود به "دانش‌های جدید" غربی را پی بگیرد.

در مدرسه امریکایی، کسروی با صورت دیگری از دسته‌بندی‌ها مواجه شد. بدنه دانش‌آموزی مدرسه، که در برهه‌ای به مسیحی‌ها، شیعیان، علی‌اللهی‌ها- فرقه‌ای شیعی که امام علی را به سر حد پیامبر می‌رساندند- در نتیجه جنگ جهانی دوم از نظر سیاسی به سه گروه متنازع تقسیم شدند. شیعیان با متحدین، خصوصا آلمان همدلی داشتند. ارمنی‌ها و آشوری‌ها با تمام وجود از متفقین، خصوصا روسیه، پشتیبانی می‌کردند. و علی‌اللهی‌ها موضعی در جنگ اروپایی‌ها، که به نظرشان ربطی به آن‌ها نداشت، نگرفتند.

کسروی گرچه برای این نزاع ارزشی قائل نبود، ناخواسته و طبیعتاً درگیر این موضوع شد. او از کتک خوردن مفصلی به دست مسیحیان تنها با مداخله‌ به موقع مقامات قانونی شهر رهایی یافت. او که از این حادثه غمگین شده بود و احساس می‌کرد حضور او می‌تواند جرقه حوادث ناگوار مشابهی باشد، از این مدرسه استعفا کرد.

"در مراسم عقد، کسروی حضار را با جاری کردن خطبه عقد نه به زبان عربی شگفت‌زده می‌کرد، کاری که تعداد بسیاری کمی از تحصیل‌کردگان آذری می‌توانستند درکش کنند. او زمان زیادی را صرف مطالعه‌ کتاب‌های آذری و عربی در ستاره‌شناسی اروپایی می‌کرد، زیرا غرب بر خلاف شرق می‌توانست حرکت دقیق ستارگان را محاسبه کند."

کسروی مدت کوتاهی بیکار شد- و از این مدت برای نوشتن کتابی در آموزش عربی استفاده کرد- تا این‌که وزارت آموزش اولین دبیرستان در آذربایجان را تأسیس کرد و او را به عنوان معلم عربی استخدام کرد. او چند ماه در آن‌جا، در هنگامی که انقلاب روسیه ارتش تزار را درهم‌شکسته بود، تدریس کرد. هنگ که فروریخت، اصلاح‌چیان در آذربایجان حزب سکولار دموکرات خود را دوباره برپا ساختند و اداره تبریز را به دست گرفتند و شروع به تهدید کسانی کردند که با روس‌ها همکاری داشتند.

در هکماوار محافظه‌کارانی که پیش از این کسروی را به خاطر "آزادی‌خواه ناپسند" بودنش بایکوت کرده بودند، اکنون به دنبال حمایت و نفوذ وی در میان دموکرات‌های شهر بودند. او از روی طیب خاطر به آن‌ها کمک کرد و معتقد بود "گذشته‌ها گذشته". و در ق�Dطی شدید ۱۹۱۸ هنگامی که ملایان هکماوار از توزیع غذا توسط دولت در میان فقرا به این دلیل که آن ‌را "نجس" می‌دانستند، خودداری کردند، کسروی که تعهد خانوادگی خود به مردم را به یاد می‌آورد، کمیته محلی کمک‌رسانی غذایی وابسته به حزب دموکرات را سامان داد. او در زندگی‌نامه خود اشاره می‌کند که او به بینوایان در زمانی که به کمک آن‌ها نیاز داشت، یاری رساند اما می‌دانست به محضی که بحران پایان پذیرد، دشمنی آن‌ها با او زنده خواهد شد.

پیش‌بینی او زودتر از انتظار محقق شد. پیش از پایان قحطی، شمال ایران توسط عثمانی‌ها اشغال شد و آن‌ها بی‌درنگ محافظه‌کاران مذهبی را کمک کردند تا حزب اتحاد اسلامی را علیه دموکرات‌ها تشکیل دهند و جدایی طلبان آذری را تشویق کردند تا خواستار جدایی آذربایجان شوند.

کسروی که نگران جان خود در هکماوار بود، خصوصاً حالا که مادر محافظه‌کار او در گذشته بود، به منطقه‌ای آزادمنشانه‌تر و پررونق‌تر در داخل شهر تبریز هجرت کرد. کوچ او اما غیر ضروری از کار در آمد، زیرا به چند ماه نکشیده عثمانی‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند. عثمانی‌ها که منطقه را تخلیه کردند، دموکرات‌های محلی، به سرکردگی شیخ محمد خیابانی، اداره کل ولایت را به عهده گرفتند. گرچه کسروی خیابانی را بسیار می‌ستود، خصوصا به خاطر سخنرانی‌های غراء‌اش در مسجد شیخی‌ها در منطقه خیابان در طول انقلاب مشروطه، و نیز به خاطر نقش او در تشکیل حزب دموکرات در مجلس ملی، در باب مسائل مربوط به اختلاف گروه‌ها مشی متفاوتی با او داشت.

کسروی با حذف دشمنان قدیم توسط خیابانی مخالف بود، او قانع شده بود که این کار نزاع متشرع-شیخی را زنده نگه می‌دارد. کسروی آشکارا علیه جریان جدایی‌طلب سخن می‌گفت: تغییر نام این نهاد از حزب دموکرات شاخه آذربایجان، به حزب دموکرات آذربایجان؛ به کار گیری روزنامه‌نگاران آذری‌ای در حزب که قبلا طرفدار تقاضای استقلال آذربایجان از طرف عثمانی‌ها بودند. تأسیس شورای ولایتی که اقتدار دولت مرکزی را به چالش می‌کشید؛ و تیر آخر، اعلامیه استقلال جمهوری آذربایجان. کسروی که خود را در رأس اقلیتی کوچک در درون دموکرات‌های آذربایجان می‌دید، تصمیم گرفت برای امنیت خود به سرعت به تهران برود.

در تهران کسروی به وزارت دادگستری پیوست. وی برای رفع مشکلات و نواقص دادگستری، ده سال، یعنی بین سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، دست به سفرهای کاری گسترده‌ای زد. او که در پی شکست خیابانی به آذربایجان بازگشته بود، قبایل را مسلح و آماده جنگ دید، و این در حالی بود که کردها، آشوری‌ها و ارمنی‌ها برای تشکیل دولت‌های خود پیرامون دریاچه ارومیه می‌جنگیدند.

"در قحطی شدید ۱۹۱۸ هنگامی که ملایان هکماوار از توزیع غذا توسط دولت در میان فقرا به این دلیل که آن ‌را "نجس" می‌دانستند، خودداری کردند، کسروی که تعهد خانوادگی خود به مردم را به یاد می‌آورد، کمیته محلی کمک‌رسانی غذایی وابسته به حزب دموکرات را سامان داد. "

کسروی که از مازندران، کمی پس از فروپاشی نهضت جدایی‌طلب به رهبری میرزا کوچک خان، دیدار کرده بود، جنبه جدیدی از مشکل اختلافات گروهی را کشف کرد. او فهمید که مردم محلی نه فارسی صحبت می‌کنند و نه ترکی و بنابراین برای مکالمه با آن‌ها در روند دادگاه، او باید لهجه مازندرانی بیاموزد. "این نخستین بار بود که من با یکی از گروه‌های زبانی حاشیه‌ای برخورد می‌کردم. در واقع این این نخستین بار بود که من از وجود چنین چیزی آگاه می‌شدم."

او که هنگام خودمختاریِ عملی خوزستان به این منطقه رسیده بود، بار دیگر تجربه دست اولی از شکافی که بر اثر اختلافات گروهی پدید آمده بود، به دست آورد. شیخ خزعل، سردسته برجسته عرب، قبایل عرب را دور هم جمع کرده بود و کارهایی را که معمولا دادگستری انجام می‌دهد، خنثی می‌کرد و حالا تهدید می‌کرد که استقلال خوزستان را اعلام می‌کند. از این گذشته، اقلیت محلی فارس به دو دسته حیدری-نعمتی تقسیم شده بودند، و این در حالی بود که اکثریت عرب- حتی زمانی که شیخ خزعل از آن‌ها سوء استفاده می‌کرد- خود را "جزء جدایی‌ناپذیری از ملت عرب" می‌دانستند.

کسروی تمام تلاش خود را انجام داد تا ته‌مانده وزارت دادگستری را حفظ کند تا این‌که رضان خان وزیر جنگ قبایل عرب را شکست داد و اقتدار دولت مرکزی را به این منطقه بازگرداند. این پیروزی، کسروی را در برخورد رو در رو با افسران ارتش، و به ویژه استاندار، قرار داد که "این ولایت را چپاول می‌کرد تا جیب‌های خود را پر کند" و حوزه قضایی مشروطه را غصب کرده بود و به جای آن دادگاه‌های نظامی خلاف مشروطه برپا کرده بود. کسروی که دریافت نخست وزیر، ارتش را به وزارت دادگستری ترجیح می‌دهد، از پست خود در خوزستان استعفا کرد و به تهران بازگشت.

وزارت دادگستری نمی‌توانست بلافاصله به او سمت دیگری بدهد. پس او چند ماه را برای سرهم کردن اطلاعاتی که او در ایام اقامت در جنوب غرب در باب قبیله‌گرایی و چنددستگی دینی در قالب کتابی با عنوان تاریخ پانصد ساله خوزستان صرف کرد. وقتی این کتاب را تمام کرد، به عنوان بازرس عالی دادگاه‌های خاص منصوب شد. این سمت او را عمدتا در تهران نگاه داشت، البته گهگاهی به ولایات می‌رفت تا پرونده‌های قضایی مختلف را حل کند. یک مورد از این اختلافات قضایی، نزاع مالکیت زمین میان همسایه‌های روستایی بود. او در زندگی‌نامه خود می‌نویسد: "یک گروه از دهقان‌ها مدعی مالکیت بخشی از زمین بودند و دهقان دیگر متقابلا چنین ادعایی داشت." و در موارد متعددی، این ادعاهای متقابل به خونریزی می‌کشید.کسروی به بازرس عالی‌ای با صلابت، سخت‌کوش، فسادناپذیر و شجاع مشهور بود. همین ویژگی اخیر او بود که موجب شد به کار او در دادگستری پایان داده شود.

رضا خان، که فرمانده تسخیر خوزستان بود، سلسله قاجار را در ۱۹۲۵ خلع کرد و به عنوان رضا شاه تاج‌گذاری کرد. قدرت مطلقه‌ که به دست آورد، در جهت مدرن‌سازی ایران کوشید، و هم‌هنگام کوشید قدرت خود را به شیوه سنتی با جمع‌آوری زمین برای خانواده خود تثبیت کند. او این کار را عمدتاً با ادعای مالکیت روستاهایی که قبلا متعلق به قاجاریه بود، انجام داد. این زمین‌ها البته چند نسل قبل متعلق به افراد خصوصی بود.

به تلافی اقدام رضا شاه در مالکیت این زمین‌ها، برخی از کشاورزانی که به این شیوه زمینشان را از دست داده بودند، عرض حال پیش کسروی بردند. وی بی آن‌که شبیه قاضیان دیگر مرعوب شود، و با باور راسخ به این‌که زمین باید به کسی که بر روی آن کشاورزی کرده تعلق داشته باشد، به نفع کشاورزان و علیه شاه حکم داد. دور از انتظار نبود که حکومت به زودی او را تحت فشار قرار دهد تا استعفا کند.

"به تلافی اقدام رضا شاه در مالکیت این زمین‌ها، برخی از کشاورزانی که به این شیوه زمینشان را از دست داده بودند، عرض حال پیش کسروی بردند. وی بی آن‌که شبیه قاضیان دیگر مرعوب شود، و با باور راسخ به این‌که زمین باید به کسی که بر روی آن کشاورزی کرده تعلق داشته باشد، به نفع کشاورزان و علیه شاه حکم داد. دور از انتظار نبود که حکومت به زودی او را تحت فشار قرار دهد تا استعفا کند."

از زمانی که کسروی حقوق دولتی خود را در سال ۱۹۳۰ از دست داد، تا زمانی که در سال ۱۹۴۶ ترور شد، تا حدودی از طریق وکالت خصوصی دعاوی در تهران و نیز تا حدودی به عنوان استاد حقوق در دانشکده حقوق تهران روزگار می‌گذراند. اما بخش عمده این ۱۶ سال وقف مأموریت خستگی‌ناپذیر تلاش برای صورت‌بندی و تبلیغ ایدئولوژی‌ای شد که او امید داشت ایران را از یک جامعه غیر یکپارچه به دولت مدرن یکپارچه تبدیل سازد.

در این سال‌ها، خصوصاً پس از رهایی از سانسور که در پی کناره‌گیری رضا شاه از قدرت حاصل آمده بود، کسروی بیش از ۵۰ کتاب، کتابچه و جزوه منتشر کرد. بسیاری از این آثار، مستقیم یا غیر مستقیم، به موضوع یکپارچگی ملی می‌پرداخت. او مشکل تقسیم طبقاتی را عمدتا در آیین، دادگاه، افسران ما، سرنوشت ایران چه خواهد بود؟، در راه سیاست، کار و پیشه و پول، و دولت باید به ما پاسخ دهد.

کسروی به موضوع چنددستگی در شیعی‌گری، صوفی‌گری، بهایی‌گری، در پیرامون اسلام، داوری، زبان فارسی، و حافظ چه می‌گوید، تمرکز کرد. ایدئولوژی کلی او در سرمقاله‌ها، مقالات و یادداشت‌هایی انعکاس یافت که در مجله او پیمان که بین ۱۹۳۳ و ۱۹۴۲ به طور مرتب ماهیانه منتشر می‌شد، و نیز در روزنامه پرچم که در طول جنگ منتشر می‌شد و جای هفته‌نامه پرچم هفتگی را گرفته بود؛ و در سلسله کتاب‌های مختصری مثل دین و جهان، انقلاب چیست، فرهنگ چیست؟، در پیرامون ادبیات، در پیرامون رمان، در پیرامون خرد، زبان پاک، امروز چه باید کرد؟ و ورجاوند بنیاد.

علاوه بر این بسیاری از آثار دیگر او، غیرمستقیم با موضوع یکپارچگی ملی سر و کار داشت. مثلا او تصدیق کرده است که تاریخ عمومی ایران با عنوان تاریخ مشروطیت ایران و تاریخ هجده ساله آذربایجان را با سه هدف نوشته است: تا نشان دهد که سرنوشت آذربایجان با سرنوشت بقیه ایران هم‌بسته است، و این‌که چگونه نهضت اصلاحی مشروطه به خاطر نزاع‌های داخلی به طور جدی آسیب دید، و اثبات کند که انقلاب مشروطه ۱۹۰۵ در دراز مدت شکست خورد زیرا نتوانست دسته‌بندی‌های متنوعی را که مردم را تکه-تکه کرده بود، از بین ببرد. . .

ادامه این مطلب بزودی در وبسایت بی بی سی فارسی منتشر می شود.



:: برچسب‌ها: ساحل ,
:: بازدید از این مطلب : 404
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis

یک وب سایت نظامی در آمریکا تصویر استوار بیلز را منتشر کرده بود ولی پس از انتشار نام او، آن را حذف کرد

نام یک سرباز آمریکایی که به کشتار ۱۶ غیرنظامی افغان در دوشنبه گذشته متهم شده، برای نخستین بار منتشر شده است.

به گفته یک مقام نظامی آمریکایی، این فرد استوار رابرت بیلز نام دارد ولی اطلاعات بیشتری درباره او منتشر نشده است.

این نظامی آمریکایی متهم است که دوشنبه پیش پس از ترک پایگاه خود در جنوب افغانستان، ۱۶ غیرنظامی از جمله ۹ کودک را در روستایی در نزدیکی قنرهار کشته است.

به گفته وکیل آقای بیلز، او از کویت به پایگاه فورت لونفورث نیروی زمینی آمریکا در ایالت کانزاس فرستاده شده است.

رابرت بیلز که ۳۸ سال سن دارد، پیش از اعزام به افغانستان، سه بار در واحدهای آمریکایی در عراق خدمت کرده و در اثر انفجار بمب در آن کشور، دو بار زخمی شده بود.

خروج آقای بیلز از افغانستان به تنش موجود میان این کشور و آمریکا بر سر حادثه کشتار در قندهار افزوده است.

حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان روز جمعه آمریکا را به عدم همکاری با هیات افغانی برای تحقیق در این زمینه متهم کرد.

او در دیدار با خانواده های قربانیان حادثه قندهار گفت پاسخی ندارد و در جلوگیری از حوادثی که سبب مرگ غیرنظامیان شده ناتوان بوده است.

آقای کرزی در دیدار با بازماندگان قربانیان این حادثه، خود را در جلوگیری از این حادثه ناتوان خواند.

در این دیدار که شماری از خبرنگاران نیز حضور داشتند، آقای کرزی در برابر هر انتقادی که اعضای خانواده قربانیان مطرح می کردند، می گفت "جوابی ندارد و ملامت است."

یکی از بازمانده های قربانیان به آقای کرزی گفت: " امروز آمریکایی ها می آیند و در خانه من همسر من را با سیلی می زنند من پاسخ آن را می خواهم چه کسی باید به من پاسخ بدهد؟ جوابی دارید؟ آقای کرزی از خودت می خواهم جواب دهی چرا چنین می شود."

یک تن دیگر از اعضای قربانیان این حادثه که یازده نفر از اعضای خانواده اش را در آن از دست داده،گفت: " یازده عضو خانواده ام را کشتند. این کار یک فرد نیست و یک فرد چنین کاری را نمی تواند. امروز با من چنین کاری شده فردا نوبت شما است و بالاخره درحق همه چنین جنایتی خواهد شد."

حامد کرزی پس از شنیدن اظهارات بستگان قربانیان حادثه قندهار گفت: این اظهارات نشان می دهد که در این حادثه بیشتر از یک سرباز آمریکایی دست داشته است.

رئیس جمهوری افغانستان همچنین از نیروهای آمریکایی شکایت کرد که همکاری لازم برای انجام تحقیقات در مورد حادثه قندهار نکرده اند.

شیر محمد کریمی، رئیس ستاد مشترک ارتش افغانستان که رهبری هیئت تحقیق هیات افغانی در این زمینه را به عهده دارد،به خبرنگاران گفت:" هیات ما سه ساعت با آنها (آمریکایی ها) مذاکره کرد، اما آنها هیچ همکاری نکردند."

اظهارات رئیس ستاد ارتش افغانستان در حضور خبرنگاران و اعضای خانواده قربانیان، همراه با تعجب بود و بار دیگر پرسید همکاری نکردند؟ شیرمحمد کریمی در پاسخ گفت:" نه همکاری نکردند، آنها فکر می کردند و این و آن می گفتند".

رئیس جمهوری افغانستان پس از شنیدن این اظهارات بار دیگر بر انجام تحقیقات کامل در مورد حادثه قندهار تاکید کرد و گفت: " جنجال و اختلاف ما با دولت آمریکا روشن است. از نظر ما و مردم ما این عملی که انجام شد کار یک دیوانه نبوده و عمدا صورت گرفته است. افغانستان خواهان رسیدگی به این قضیه و مجازات برای عامل آن است".

حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان، در بخش دیگری از سخنانش گفت که باراک اوباما پذیرفته است که تمامی مسئولیت های امنیتی را تا پایان سال ۲۰۱۳ میلادی یعنی یک سال پیش از زمان تعیین شده آن، به نیروهای افغان بسپارند.

آقای کرزی گفت که رئیس جمهوری آمریکا در یک تماس تیلفونی به او گفته است که در این مورد در کنفرانس شیکاکو که قرار است تا دو ماه دیگر برگزار شود، مذاکره خواهد کرد.

حادثه اخیر قندهار نارضایتی از حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان را که اخیرا با حادثه بی حرمتی به قرآن در پایگاه هوایی بگرام، آغاز شده بود، افزایش داد.



:: برچسب‌ها: باند , فرمت مربع ,
:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis

جورج کلونی در مقابل سفارت سودان در واشنگتن به اتهام نافرمانی مدنی بازداشت شد.

این هنرپیشه آمریکایی در اعتراضات به فاجعه بشری در مرز بین سودان و سودان جنوبی در مقابل سودان شرکت کرده بود.

نیک کلونی، پدر ۷۹ ساله او، نیز در جریان این تظاهرات بازداشت شده است.

بر اساس گزارش ها، جورج کلونی، پدرش و تعداد دیگری از فعالان حقوق بشر پس از اینکه هشدارهای پلیس درباره خروج از محوطه سفارت سودان را نادیده گرفتند، با دستنبد از این محوطه به بیرون هدایت شدند.

جورج اگلیویه، سخنگوی سرویس مخفی آمریکا به بی بی سی گفت: "جورج کلونی به دلیل رد شدن از خط پلیس در سفارت سودان دستگیر شده و به اداره پلیس متروپلیتن منتقل خواهد شد."

به گفته آقای اگلیویه، مارتین لوتر کینگ III، پسر فعال جنبش مدنی، و دو عضو کنگره آمریکا از دیگر بازداشت شدگان بوده اند.

دستگیری جورج کلونی یک روز پس از دیدار او با باراک اوباما در کاخ سفید برای گفت و گو درباره وضعیت سودان اتفاق افتاده است.

کلونی یکی از فعالان جدی حقوق بشر در خصوص سودان است و تاکنون چند بار به این منطقه سفر کرده است.

او به تازگی به طور مخفیانه به کوهستان نوبا در سودان رفته بود؛ جایی که اعضای گروهش در آنجا شاهد یک حمله موشکی بودند.

او در این هفته به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا گفت که آنچه در این منطقه رخ می دهد "شباهت شومی با خشونت ها در دارفور دارد."

سازمان ملل برآورد کرده است که از زمان آغاز منازعات در دارفور در سال ۲۰۰۳ تاکنون حدود ۳۰۰ هزار نفر کشته و ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر آواره شده اند.



:: برچسب‌ها: خانواده , سفر ,
:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sadis
پل ورسک

اندیشه اقتصادی و اجتماعی احمدی کسروی واکنش مردی فرهیخته به تغییرات ژرف جامعه ایرانی در نیم سده بین واپسین سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و استعفای رضاشاه پهلوی از سلطنت است.

در این فاصله، ایران که به صورت خانخانی اداره می شد و هر بخش از کشور در دست ایلخان و فرمانروای محلی بود به کشوری یکپارچه و مدرن تبدیل شد و مردم کشوری که حتی در شهرها برای رفتن از یک محله به محله دیگر هم امنیت نداشتند، از چنان امنیتی برخودار شدند که بی واهمه از یک سوی کشور به سوی دیگر سفر می کردند.

این امنیت، اما، در سایه قدرت دولت مرکزی پدید آمده بود و چنانکه آشکار شد، با رفتن رضاشاه، ایلخانان خودسر غارت و جنایت از سر گرفتند و ملایان تلاش برای بازگشت به قدرت را از سر گرفتند.

در چنین شرایطی، آیا امکان داشت که مردم خود به حکومت قانون تن دهند؟ کسروی به عنوان فردی روشنفکر و نیکخواه جامعه، به این پرسش پاسخ می دهد.

تا آغاز دهه ۱۳۰۰ یعنی زمانی که اروپا و آمریکا پیشرفت های حیرت انگیزی را تجربه می کردند، ایران شبکه راه های شوسه نداشت و راه آهن برای مردم این کشور آرزویی دست نیافتنی به نظر می رسید. گفتنی است که در سال ۱۳۰۰، احمد کسروی به عضویت دادگاه استیناف مازندران منصوب می شود و برای رسیدن به محل ماموریت، از فیروزکوه همراه چارپاداران پیاده به راه می افتد.

اما هنگام رفتن رضاشاه از ایران، راه آهن سراسری احداث شده بود و ایرانیان امکان سفر به خارج با هواپیما را هم داشتند.

بی گمان، پیشرفت اقتصادی کشور در این دوره چشمگیر بود؛ کارخانه های سیمان و قند به راه اقتاده و در شهرها ساختمان های نوساز و خیابان های پهن ایجاد شده بود. این تحولات چنان گسترده بود که انطباق با آنها به سادگی امکانپذیر نمی شد و به این ترتیب، شیوه و سامان زندگی گذشته، ولو شیوه ای نادلپسند، به هم ریخته بود.

رضا شاه در قطار ایران

کسروی شاهد پیشرفت سریع ایران بود که در سایه قدرت حکومت رضا شاه به دست آمد و با رفتن او دستخوش تزلزل شد

از سوی دیگر، میوه های این پیشرفت به یکسان در دسترس همگان قرار نمی گرفت، برخی همه چیز داشتند و دیگران نصیبیشان اندک بود. کسروی آذربایجان، تهران، خوزستان، لرستان و مازندران را دیده بود و می دانست که نابرابری های اندک نیست.

البته پیش از آن، نابرابری های اقتصادی و اجتماعی ایران به مراتب عمیق تر بود و توده مردم حتی حق حیات هم نداشتند اما گسترش شهرنشینی و سهولت ارتباطات باعث شد تا این نابرابری ها بیشتر به چشم بیاید و درباره آنها بیشتر گفت و گو شود.

در این میان، یکی از سئوالاتی که می توانست مطرح شود این بودکه آیا امکان داشت شرایط زندگی را ساده تر کرد به نحوی که به شرکت ها و کارخانه های بزرگ نیازی نباشد؟ آیا امکان داشت میوه پیشرفت های اقتصادی به طرز برابری در میان مردم توزیع شود؟

نوشته های کسروی در زمینه سیاست، اجتماع و اقتصاد حاوی تلاش او برای پاسخ به این سئوالات است.

مبانی دیدگاههای کسروی

نه کسروی، و نه هیچ اندیشمند دیگری حرکت فکری خود را از صفر آغاز نمی کند و چه بخواهد و چه نخواهد، تحت تاثیر اندیشه دیگران قرار می گیرد.

در مورد کسروی، باید گفت که افکار سیاسی و اجتماعی وی پیش از هر متفکر دیگری از ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی، تاثیر پذیرفته است هر چند این تاثیرپذیری مستقیم نبود و از راه مطالعه نوشته های میرزا آفاخان کرمانی (هفتاد و دو ملت) و رناردن دو سن پیر (کافه سورات) به او رسید.

روسو

افکار سیاسی و اجتماعی کسروی از آرای ژان ژاک روسو تاثیر پذیرفته است

از نظر کسروی، جامعه مجموعه ای از مردمان است که آزادانه دور هم جمع شده و زندگی در کنار یکدیگر را پذیرفته اند؛ با هم پیمانی دارند که در سختی به هم یاری رسانند و انتظار همراهی از دیگران را داشته باشد. این مردمان اراده ای جمعی خواهند داشت.

طبیعی است مردمی که هر گروهشان در پی منافع ایل و فرقه خود باشند و در اندیشه شان، دیگران از هر تبار و دین دیگری، گمراه، لامذهب و مهدورالدم محسوب شوند، نمی توانند اراده جمعی داشته باشند یا بدون زور سرنیزه در کنار هم در صلح و صفا زندگی کنند.

بر این اساس، کسروی مبارزه با پراکندگی اندیشه های ملت را کامل کننده یکپارچگی ایران می دانست. به عبارت دیگر، کسروی وجه فکری فرآیند ایجاد حکومت قانون محسوب می شود.

از نظر اقتصادی، تفکر کسروی را می توان تحت تاثیر آرای سیموند دو سیسموندی، اقتصاددان سوئیسی دانست که اندیشه هایش با نوشته های روسو پیوستگی دارد.

اثر مهم سیسموندی اصول جدید اقتصاد سیاسی است که در آن، انتقادهایی را به نظریه های اقتصادی رایج در آن زمان وارد می کند که توسط آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و ژان باتیست سی ارائه شده بود.

سیسموندی معتقد است که صنعتی شدن، سرمایه داری و نیروهای بازار برای همگان شادی به بار نیاورده است بلکه بسیار کسانند که از آنها، جز بدبختی نصیبی نیافته اند. و از آنجا که آزادی دنبال کردن نفع شخصی به منافع عمومی جامعه زیان می رساند، دولت باید دخالت کرده و رفتارهای فردی را محدود کند. به گفته او، مشکلات به ویژه از نداشتن دارایی و عدم اطمینان به درآمد در میان طبقات کارگر ایجاد می شود و اقدام دولت باید بر این دو موضوع متمرکز باشد.

اندیشه اقتصادی کسروی، صرفنظر از موضوع نقش دولت، به اندیشه سیسموندی نزدیک است و این امکان وجود دارد که وی کتاب سیسموندی را خوانده باشد. مجموعه آثار سیسموندی به دستور حاج میرزا آقاسی خریداری شده و ریشار خان فرانسوی با کمک محمدحسین شیرازی، کتاب اقتصاد سیاسی او را ترجمه کرده بود.

البته این کتاب آن روز ها به چاپ نرسید و در آن زمان، زیراکس و اینترنت و اسکن هم نبود، اما بسیاری از پژوهشگران این کتاب ها را وام گرفته و از روی آنها نسخه برداری می کردند.

نظرات اقتصادی کسروی

سیسموندی

کسروی از بسیاری جهات موافق آرای اقتصادی سیسموندی است اما بر نقش اقتصادی دولت صحه نمی گذارد

کسروی فعالیت های اقتصادی را شامل همکاری ملت برای رفع نیازمندی های خود در تامین خوراک، پوشاک و مسکن و سایر نیازمندی های مردم می داند و بر این باور است که هر کس باید به میزان کوشش خود پاداش بگیرد، پاداشی که باید در حدی باشد که کارگر و خانواده او بتوانند به آسانی گذران زندگی کنند.

در این مورد، کسروی می گوید که یک هیزم شکن یا چاه کن زحمت فراوان می کشد اما به اندازه کافی درآمد ندارد حال آنکه یک پزشک درآمدی بیش از حد نیاز خود به دست می آورد. شگفت آور است که گویی کسروی فرق بین ارزش کار یک هیزم شکن و یک پزشک را چندان مهم نمی داند.

در زمینه کشاورزی، کسروی می گوید که "زمین را کس ازاند که کارد" و در نتیجه، با نظام فئودالی و مالکیت بزرگ اراضی مخالف است. شاید او نخستین کسی باشد که فکر اجرای اصلاحات ارضی را در ایران پیش کشید.

در مورد صنعت و بازرگانی، کسروی می گوید که میزان سرمایه باید محدود و ماشن های صنعتی کوچک شوند به نحوی که نیاز به سرمایه کلان نباشد. می گوید که افراد نبابد وام دهند و بهره دریافت دارند اما بانک ها را مستثنی می داند و می گوید که به کار آنها ایرادی نیست.

از نظر کسروی، هر کس باید مجاز باشد به کاری که می خواهد بپردازد اما برخی فعالیت ها را منع می کند که از آن جمله است روضه خوانی، فالگیری و حتی داستان نویسی و معتقد است که برای کارهای مجاز، جامعه مزدی درخور تعیین می کند.

در عین حال، کسروی با سیسموندی و سوسیالیست ها و مارکسیست ها درباره نقش دولت اختلاف نظر دارد و در حالیکه آنان می خواهند دولت اقتصاد جامعه را اداره کند، کسروی می گوید مردم خود به صورت آزاد باید این قانون ها را بپذیرند و اجرا کنند. سیسموندی در زمانی نظریه خود را ارائه داد که دولت ها نقشی در اقتصاد نداشتند و نتیجه کار آنان مشخص نبود، کسروی دولت را از درون می شناخت و می دانست که از این امامزاده انتظار معجزه نمی توان داشت و باید گفت که تجربه اتحاد شوروی و وضعیت دشوار شهروندان امروزی کوبا وکره شمالی شواهدی از درستی نظر کسروی است.

"در زمینه کشاورزی، کسروی می گوید که "زمین را کس ازاند که کارد" و در نتیجه، با نظام فئودالی و مالکیت بزرگ اراضی مخالف است. شاید او نخستین کسی باشد که فکر اجرای اصلاحات ارضی را در ایران پیش کشید."

بی گمان سخن کسروی در باره زیان های پراکنده اندیشی ملت درست است و یک ملت باید در مجموعه ای از اصول، همزبان و همدل باشد. این اصول شامل اصالت فرد، آزادی فردی و حرمت مالکیت خصوصی است.

در عین حال، نوشته های کسروی حکایت از آن دارد که او با مردمسالاری و آزادی فردی چندان موافق نیست، بلکه به وجود یک راه راست باور دارد که دانشمندان و نیکخواهان قوم می باید مردم را به آن هدایت کنند.

بی شک سخن کسروی درباره لزوم توزیع برابرتر دارایی و درآمد درست است ولی این هدف با تعیین دستوری دستمزد و قیمت تحقق نمی یابد بلکه راه حصول به آن، فراهم کردن امکانات مساوی (تا حد ممکن) برای همه است و در هر حال، دولت رفاهی نباید به آزادی فردی و انگیزه کار کردن لطمه بزند. و کسانی که به این اصل باور ندارند، می توانند به شرایط امروز یونان و اسپانیا بنگرند.

و بالاخره، طرح مورد نظر سیسموندی و کسروی برای ایجاد جامعه ای ایستا که تغییرات بزرگ را بر نمی تابد و همه فعالیت ها در حدی معین و محدود جریان دارد، نه شدنی است و نه خواستنی. اختراع و نوآوری در ذات بشر است و مردمی که نوآوری و پیشرفت نداشته باشند و مثلا در چنبره اصول و عقاید هرار و چند صد ساله گرفتار آمده باشند، سرنوشت شومی در برابر خواهند داشت.

کسروی در پایان کتاب کار و پیشه و پول می نویسد: "من نه درس اقتصاد خوانده ام و نه کتاب های اقتصادی را از دیده گذرانیده ام. آگاهی های من درباره دیگر دانش ها کم است و درباره این دانش کمتر."

با نبوغی که احمد کسروی در زمینه تاریخ و زبانشناسی از خود بروز داد، تنها می توان حسرت خورد که ایکاش درس اقتصاد خوانده بود.



:: برچسب‌ها: مدل ,
:: بازدید از این مطلب : 416
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 27 اسفند 1390 | نظرات ()