اندیشه اقتصادی و اجتماعی احمدی کسروی واکنش مردی فرهیخته به تغییرات ژرف جامعه ایرانی در نیم سده بین واپسین سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و استعفای رضاشاه پهلوی از سلطنت است.
در این فاصله، ایران که به صورت خانخانی اداره می شد و هر بخش از کشور در دست ایلخان و فرمانروای محلی بود به کشوری یکپارچه و مدرن تبدیل شد و مردم کشوری که حتی در شهرها برای رفتن از یک محله به محله دیگر هم امنیت نداشتند، از چنان امنیتی برخودار شدند که بی واهمه از یک سوی کشور به سوی دیگر سفر می کردند.
این امنیت، اما، در سایه قدرت دولت مرکزی پدید آمده بود و چنانکه آشکار شد، با رفتن رضاشاه، ایلخانان خودسر غارت و جنایت از سر گرفتند و ملایان تلاش برای بازگشت به قدرت را از سر گرفتند.
در چنین شرایطی، آیا امکان داشت که مردم خود به حکومت قانون تن دهند؟ کسروی به عنوان فردی روشنفکر و نیکخواه جامعه، به این پرسش پاسخ می دهد.
تا آغاز دهه ۱۳۰۰ یعنی زمانی که اروپا و آمریکا پیشرفت های حیرت انگیزی را تجربه می کردند، ایران شبکه راه های شوسه نداشت و راه آهن برای مردم این کشور آرزویی دست نیافتنی به نظر می رسید. گفتنی است که در سال ۱۳۰۰، احمد کسروی به عضویت دادگاه استیناف مازندران منصوب می شود و برای رسیدن به محل ماموریت، از فیروزکوه همراه چارپاداران پیاده به راه می افتد.
اما هنگام رفتن رضاشاه از ایران، راه آهن سراسری احداث شده بود و ایرانیان امکان سفر به خارج با هواپیما را هم داشتند.
بی گمان، پیشرفت اقتصادی کشور در این دوره چشمگیر بود؛ کارخانه های سیمان و قند به راه اقتاده و در شهرها ساختمان های نوساز و خیابان های پهن ایجاد شده بود. این تحولات چنان گسترده بود که انطباق با آنها به سادگی امکانپذیر نمی شد و به این ترتیب، شیوه و سامان زندگی گذشته، ولو شیوه ای نادلپسند، به هم ریخته بود.
کسروی شاهد پیشرفت سریع ایران بود که در سایه قدرت حکومت رضا شاه به دست آمد و با رفتن او دستخوش تزلزل شد
از سوی دیگر، میوه های این پیشرفت به یکسان در دسترس همگان قرار نمی گرفت، برخی همه چیز داشتند و دیگران نصیبیشان اندک بود. کسروی آذربایجان، تهران، خوزستان، لرستان و مازندران را دیده بود و می دانست که نابرابری های اندک نیست.
البته پیش از آن، نابرابری های اقتصادی و اجتماعی ایران به مراتب عمیق تر بود و توده مردم حتی حق حیات هم نداشتند اما گسترش شهرنشینی و سهولت ارتباطات باعث شد تا این نابرابری ها بیشتر به چشم بیاید و درباره آنها بیشتر گفت و گو شود.
در این میان، یکی از سئوالاتی که می توانست مطرح شود این بودکه آیا امکان داشت شرایط زندگی را ساده تر کرد به نحوی که به شرکت ها و کارخانه های بزرگ نیازی نباشد؟ آیا امکان داشت میوه پیشرفت های اقتصادی به طرز برابری در میان مردم توزیع شود؟
نوشته های کسروی در زمینه سیاست، اجتماع و اقتصاد حاوی تلاش او برای پاسخ به این سئوالات است.
مبانی دیدگاههای کسروی
نه کسروی، و نه هیچ اندیشمند دیگری حرکت فکری خود را از صفر آغاز نمی کند و چه بخواهد و چه نخواهد، تحت تاثیر اندیشه دیگران قرار می گیرد.
در مورد کسروی، باید گفت که افکار سیاسی و اجتماعی وی پیش از هر متفکر دیگری از ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی، تاثیر پذیرفته است هر چند این تاثیرپذیری مستقیم نبود و از راه مطالعه نوشته های میرزا آفاخان کرمانی (هفتاد و دو ملت) و رناردن دو سن پیر (کافه سورات) به او رسید.
افکار سیاسی و اجتماعی کسروی از آرای ژان ژاک روسو تاثیر پذیرفته است
از نظر کسروی، جامعه مجموعه ای از مردمان است که آزادانه دور هم جمع شده و زندگی در کنار یکدیگر را پذیرفته اند؛ با هم پیمانی دارند که در سختی به هم یاری رسانند و انتظار همراهی از دیگران را داشته باشد. این مردمان اراده ای جمعی خواهند داشت.
طبیعی است مردمی که هر گروهشان در پی منافع ایل و فرقه خود باشند و در اندیشه شان، دیگران از هر تبار و دین دیگری، گمراه، لامذهب و مهدورالدم محسوب شوند، نمی توانند اراده جمعی داشته باشند یا بدون زور سرنیزه در کنار هم در صلح و صفا زندگی کنند.
بر این اساس، کسروی مبارزه با پراکندگی اندیشه های ملت را کامل کننده یکپارچگی ایران می دانست. به عبارت دیگر، کسروی وجه فکری فرآیند ایجاد حکومت قانون محسوب می شود.
از نظر اقتصادی، تفکر کسروی را می توان تحت تاثیر آرای سیموند دو سیسموندی، اقتصاددان سوئیسی دانست که اندیشه هایش با نوشته های روسو پیوستگی دارد.
اثر مهم سیسموندی اصول جدید اقتصاد سیاسی است که در آن، انتقادهایی را به نظریه های اقتصادی رایج در آن زمان وارد می کند که توسط آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و ژان باتیست سی ارائه شده بود.
سیسموندی معتقد است که صنعتی شدن، سرمایه داری و نیروهای بازار برای همگان شادی به بار نیاورده است بلکه بسیار کسانند که از آنها، جز بدبختی نصیبی نیافته اند. و از آنجا که آزادی دنبال کردن نفع شخصی به منافع عمومی جامعه زیان می رساند، دولت باید دخالت کرده و رفتارهای فردی را محدود کند. به گفته او، مشکلات به ویژه از نداشتن دارایی و عدم اطمینان به درآمد در میان طبقات کارگر ایجاد می شود و اقدام دولت باید بر این دو موضوع متمرکز باشد.
اندیشه اقتصادی کسروی، صرفنظر از موضوع نقش دولت، به اندیشه سیسموندی نزدیک است و این امکان وجود دارد که وی کتاب سیسموندی را خوانده باشد. مجموعه آثار سیسموندی به دستور حاج میرزا آقاسی خریداری شده و ریشار خان فرانسوی با کمک محمدحسین شیرازی، کتاب اقتصاد سیاسی او را ترجمه کرده بود.
البته این کتاب آن روز ها به چاپ نرسید و در آن زمان، زیراکس و اینترنت و اسکن هم نبود، اما بسیاری از پژوهشگران این کتاب ها را وام گرفته و از روی آنها نسخه برداری می کردند.
نظرات اقتصادی کسروی
کسروی از بسیاری جهات موافق آرای اقتصادی سیسموندی است اما بر نقش اقتصادی دولت صحه نمی گذارد
کسروی فعالیت های اقتصادی را شامل همکاری ملت برای رفع نیازمندی های خود در تامین خوراک، پوشاک و مسکن و سایر نیازمندی های مردم می داند و بر این باور است که هر کس باید به میزان کوشش خود پاداش بگیرد، پاداشی که باید در حدی باشد که کارگر و خانواده او بتوانند به آسانی گذران زندگی کنند.
در این مورد، کسروی می گوید که یک هیزم شکن یا چاه کن زحمت فراوان می کشد اما به اندازه کافی درآمد ندارد حال آنکه یک پزشک درآمدی بیش از حد نیاز خود به دست می آورد. شگفت آور است که گویی کسروی فرق بین ارزش کار یک هیزم شکن و یک پزشک را چندان مهم نمی داند.
در زمینه کشاورزی، کسروی می گوید که "زمین را کس ازاند که کارد" و در نتیجه، با نظام فئودالی و مالکیت بزرگ اراضی مخالف است. شاید او نخستین کسی باشد که فکر اجرای اصلاحات ارضی را در ایران پیش کشید.
در مورد صنعت و بازرگانی، کسروی می گوید که میزان سرمایه باید محدود و ماشن های صنعتی کوچک شوند به نحوی که نیاز به سرمایه کلان نباشد. می گوید که افراد نبابد وام دهند و بهره دریافت دارند اما بانک ها را مستثنی می داند و می گوید که به کار آنها ایرادی نیست.
از نظر کسروی، هر کس باید مجاز باشد به کاری که می خواهد بپردازد اما برخی فعالیت ها را منع می کند که از آن جمله است روضه خوانی، فالگیری و حتی داستان نویسی و معتقد است که برای کارهای مجاز، جامعه مزدی درخور تعیین می کند.
در عین حال، کسروی با سیسموندی و سوسیالیست ها و مارکسیست ها درباره نقش دولت اختلاف نظر دارد و در حالیکه آنان می خواهند دولت اقتصاد جامعه را اداره کند، کسروی می گوید مردم خود به صورت آزاد باید این قانون ها را بپذیرند و اجرا کنند. سیسموندی در زمانی نظریه خود را ارائه داد که دولت ها نقشی در اقتصاد نداشتند و نتیجه کار آنان مشخص نبود، کسروی دولت را از درون می شناخت و می دانست که از این امامزاده انتظار معجزه نمی توان داشت و باید گفت که تجربه اتحاد شوروی و وضعیت دشوار شهروندان امروزی کوبا وکره شمالی شواهدی از درستی نظر کسروی است.
"در زمینه کشاورزی، کسروی می گوید که "زمین را کس ازاند که کارد" و در نتیجه، با نظام فئودالی و مالکیت بزرگ اراضی مخالف است. شاید او نخستین کسی باشد که فکر اجرای اصلاحات ارضی را در ایران پیش کشید."
بی گمان سخن کسروی در باره زیان های پراکنده اندیشی ملت درست است و یک ملت باید در مجموعه ای از اصول، همزبان و همدل باشد. این اصول شامل اصالت فرد، آزادی فردی و حرمت مالکیت خصوصی است.
در عین حال، نوشته های کسروی حکایت از آن دارد که او با مردمسالاری و آزادی فردی چندان موافق نیست، بلکه به وجود یک راه راست باور دارد که دانشمندان و نیکخواهان قوم می باید مردم را به آن هدایت کنند.
بی شک سخن کسروی درباره لزوم توزیع برابرتر دارایی و درآمد درست است ولی این هدف با تعیین دستوری دستمزد و قیمت تحقق نمی یابد بلکه راه حصول به آن، فراهم کردن امکانات مساوی (تا حد ممکن) برای همه است و در هر حال، دولت رفاهی نباید به آزادی فردی و انگیزه کار کردن لطمه بزند. و کسانی که به این اصل باور ندارند، می توانند به شرایط امروز یونان و اسپانیا بنگرند.
و بالاخره، طرح مورد نظر سیسموندی و کسروی برای ایجاد جامعه ای ایستا که تغییرات بزرگ را بر نمی تابد و همه فعالیت ها در حدی معین و محدود جریان دارد، نه شدنی است و نه خواستنی. اختراع و نوآوری در ذات بشر است و مردمی که نوآوری و پیشرفت نداشته باشند و مثلا در چنبره اصول و عقاید هرار و چند صد ساله گرفتار آمده باشند، سرنوشت شومی در برابر خواهند داشت.
کسروی در پایان کتاب کار و پیشه و پول می نویسد: "من نه درس اقتصاد خوانده ام و نه کتاب های اقتصادی را از دیده گذرانیده ام. آگاهی های من درباره دیگر دانش ها کم است و درباره این دانش کمتر."
با نبوغی که احمد کسروی در زمینه تاریخ و زبانشناسی از خود بروز داد، تنها می توان حسرت خورد که ایکاش درس اقتصاد خوانده بود.